چرخ گردون
تمام این شعر ها دست نوشته های از یک دل تنگه بخونید نظر بدید
وقتی مردی عاشق است چگونه می تواند واژه های کهنه به کار گیرد؟ زن عاشق آن گاه که در آرزوی دلداده است با دستور و زبان شناسی چه کند؟ من کلامی نگفتم اما همه صفت های عشق را در چمدانی ریختم و از فراز تمامی زبان ها به پرواز در آمدم گاهی فکر می کنم باخبر شوند ........ دشنه ات را از سینه ام بیرون بکش اما از يك خيابان تركم نكن حتي ثانيه اي تركم نكن ، دلبندترين ! مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم که گیسوانت را یک به یک شعری باید و ستایشی دیگران معشوق را مایملک خویش میپندارند اما من تنها میخواهم تماشایت کنم در ایتالیا تو را مدوسا صدا میکنند (به خاطر موهایت) تمام شب در ان زمان بود
که در میدان اصلی شهر شلاقت بزنم
تا روزنامه ها، عکسهایمان را در صفحه اول چاپ کنند
و آن ها که نمی دانند تو معشوقه منی،
بگذار زندگی کنم
عطر تنت را از پوستم بگیر و
بگذار زندگی کنم
بگذار با زنی تازه آشنا شوم که
نامت را از خاطرم پاک کند و
کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید
از شاخسار شب
به ناگهان از ميان ديگران
فرا خوانده شدم
به ميان شعله هاي مهاجم
يا رجعت به تنهايي
جائيكه چهره اي نداشتم …
و
( او ) مرا نواخت !!
حتي براي ساعتی
چرا كه قطره هاي كوچك دلتنگي
به سوي هم خواهند دويد
و دود
به جستجوي آشيانه اي
در اندرون من انباشته مي شود
تا نفس بر قلب شكست خورده ام ببندد
چرا كه همان دم
آنقدر دور مي شوي
كه آواره جهان شوم ، سرگشته
تا بپرسم كه باز خواهي آمد
يا اينكه رهايم مي كني
تا بميرم
با تبری
بر اندوه من می کوفت
خواب اما آمد و
سنگ های خونین را
با آب تیره پاک کرد
دوباره امروز زنده ام
دوباره تو را بر شانه های خویش
بلند می کنم
ای زندگی
كه ( شاعري ) به جستجوي ام بر آمد
نمي دانم !
نمي دانم از كجا آمد
از زمستان يا از يك رود
نمي دانم چگونه
چه وقت !
نه !!
بي صدا بودند و
بي كلمه
بي سكوت !
Power By:
LoxBlog.Com |